اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

عشق و محبت

هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد

جستجو

موضوعات

« چقدر به هم نزدیک و مربوطند: قربان،غدیر، عاشورا...بہ حسین تو قسم قافیہ را باختہ ام اقتدایے بہ طریق #شهدا نیست مرا روزے ام ڪن سحرے گوشہء بین الحرمین هوسے جز سفر #ڪرب_و_بلا نیست مرا یا_ابا_عبدالله_الحسین (ع) »

کرامتی از امام سجاد (ع)

1397/06/30

  03:56:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

کرامتی از امام سجاد (ع)

#کرامتی از امام سجاد (ع)

بعضی از مخالفین که مرتب به حضرت علی بن الحسین علیه السلام طعنه می زد و ناسزا می گفت با مشاهده این برخورد امام با یکی از اصحاب خود گفت: تعجب است از این آقایان !! یک بار ادعا می کنند که آسمان و زمین و همه چیز به آنها داده شده است و خداوند هیچیک از آرزوها و حوائجشان را ردّ نمی کند و بار دیگر از اینکه حال یکی از خواصّ اصحابشان را اصلاح کنند، اعتراف به عجز می کنند. این حرف به همان مردی که صاحب قصه موجود است رسید.

بلافاصله به حضور حضرت علی بن الحسین علیه السلام آمد و عرض کرد: یا ابن رسول الله از فلان آقا چنین و چنان به من رسیده است و این بر من سنگین تر است از محنت و ناراحتی خودم.
حضرت علی بن الحسین علیه السلام با شنیدن این سخن او فرمودند: خداوند متعال برای فرج تو اذن داد!! ای فلانه (اسم یکی از کنیزهای خود را بردند) آنچه برای سحری و افطار من است بیاور!! او دو قرص نان را با خود آورده حضرت به مرد فرمود: این دو را بگیر که نزد ما غیر از آنها چیز دیگری نیست. هر آینه به تحقیق خداوند به وسیله همین دو مشکل تو را حل خواهد کرد و خیر وسیعی از آن دو به تو خواهد رسید.
مرد آن دو را گرفت و به بازار وارد شد در حالیکه هیچ نمی دانست واقعاً با آن دو قرص نان چه کند، از سوی دیگر از سنگینی قرض خود تفکر می کرد و بدی حال خانواده اش و شیطان هم او را وسوسه می کرد که واقعاً چه رابطه ای بین این دو و نیاز تو وجود دارد؟
همچنانکه آن مرد در حال راه رفتن بود به ماهی فروش برخورد که یک ماهی از ماهی او نزد او باقی مانده بود. به او گفت: این ماهی تو نزد تو باقی مانده و یکی از این دو قرص نان من هم نزد من زیاد آمده است. آیا حاضری تو ماهی اضافی و به جا مانده خود را به من بدهی و یک قرص از نان اضافی من بگیری؟
او گفت: آری و لذا ماهی را به او داد و یک قرص نان را گرفت. باز آن مرد به راه افتاد و به مردی برخورد کرد که با او کمی نمک بود که کسی به آن رغبتی نداشت.
به او گفت: آیا حاضری این نمک را که کسی به آن رغبتی ندارد با یک قرص نان من که آن هم مورد رغبت کسی نیست معاوضه کنی؟ !! گفت: آری و این کار را کرد.
مرد ماهی و نمک را آورده و گفت: این را با این اصلاح می کنم (یعنی ماهی را پخته و به آن نمک می زنم و تناول می کنم.) اما همینکه شکم، ماهی را پاره کرد دو لولوء بسیار فاخر در درون آن یافته خدای را شکر نمود و در همان حال که غرق خوشحالی حاصل از یافتن آن دو لولوء بود، درب منزلش به صدا در آمد او بیرون آمده تا ببیند که پشت درب چه کسی است؟ ناگهان دید صاحب ماهی و صاحب نمک هستند که با هم آمده و هر کدامشان می گویند: ای بنده خدا ما تلاش کردیم خودمان، یکی از خانواده هایمان قرص نان را بخوریم، ولی دندانمان در آن کارگر نیفتاد و جز این گمان نداریم که تو در بدحالی و دست تنگی به نهایت رسیده و بر مشقّت و شدت عادت کرده ای !حال ما این نان را به تو بر می گردانیم و آنچه را از ما گرفته ای بر تو حلال می کنیم او هم آن دو قرص نان را از آن دو گرفت و همینکه بعد از رفتن آن دو در منزل مستقر شد درب منزلش به صدا درآمد و کسی جز فرستاده حضرت علی بن الحسین علیه السلام نبود.
او به منزل وارد شده و گفت: حضرت به تو می فرماید: خداوند فرج تو را فرا رسانید حال طعام ما را به ما برگردان که آن را جز ما نمی خورد !! آن مرد دو لولوء را فروخت و مال بسیار فراوان و بزرگی به دست آورد که هم قرضش را با آن اداء کرد و حالش هم بعد از آن بسیار خوب شد!!!
بعضی از مخالفین با مشاهده خوب شدن وضع این شیعه، گفت: چقدر این تفاوت شدید است. در حالیکه علی بن الحسین نمی توانست نیاز او را برآورد اینچنین او را با این ثروت بزرگ بی نیاز کرده است. این چگونه ممکن است ! و چگونه کسی که بر این ثروت بزرگ قدرت دارد از برطرف کردن نیاز یک شیعه عاجز است؟

حضرت علی بن الحسین علیه السلام هم فرمودند: آری قریش هم به پیامبر صلی اله علیه و آله چنین گفتند: چگونه از مکه به بیت المقدس می رود و در آنجا آثار انبیاء را مشاهده می کند و باز در یک شب از آنجا بر می گردد، همان کسی که نمی تواند از مکه به مدینه برود مگر در خلال دوازده روز؟ و این در هنگامی بود که حضرت از مکه هجرت کرده بود.
سپس حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرمودند: سوگند به خداوند امر الله و امر اولیاء او را با او نمی دانند و جاهلند، هر آینه به مراتب بلند جز با تسلیم به خداوند جل ثنائه نمی توان نائل شد و با ترک نمودن پیشنهاد به او و راضی بودن به آنچه او با آن، آنها را تدبیر می کند.
اولیاء خداوند به ناگواریها و سختیها صبر کردند صبری که هیچکس دیگر در آن با آنها مساوی نیست در نتیجه خداوند هم آنها را جزا داد به اینکه نجاح و پیروزی و به مقصد رسیدن را در زمینه همه خواسته هایشان به ایشان واجب کرد ولکن آنها با وجود این جز آنچه او برای آنها اراده کند، از او درخواست نمی کنند.
منابع:
بحارالانوار، ‌ج 46، ص 20، حدیث 1 به نقل از امالی صدوق

1537529504aksphoto_22.jpg


فرم در حال بارگذاری ...