« مادرهای ما | مردم ترجیح می دهند، » |
#مــــــادر ♥️
پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و مرتب از او عیادت می کرد.
یک روز از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است. پس سریع خود را پیش مادر رساند تا قبل از این که مادرش از دنیا برود، او را ببیند.
از مادرش پرسید:
“مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟ “
مادر گفت:
” از تو می خواهم که برای خانه سالمندان کولر بگذاری. چون آنها کولر ندارند و در گرمای تابستان اذیت می شوند.
شیشه های شکسته را با شیشه های سالم عوض کنی تا از سوز زمستان در امان باشند.
در حیاطش درخت بکاری تا در زیر سایه آنها استراحت کنند.
در یخچال غذاهای خوب بگذاری. چه شبها که بدون غذا خوابیدم.”
فرزند با تعجب گفت:
“داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی و قبلا به من گلایه نکردی؟”
مادر پاسخ داد:
” بله فرزندم. من به گرما و سرما و گرسنگی خو گرفته ام و عادت دارم ولی می ترسم وقتی فرزندانت در پیری تو را به اینجا می آورند، اذیت شوی چون من تو را در ناز و نعمت بزرگ کرده ام.”
“قدر این فرشته الهی رو بیشتر بدونیم”
بیایید تا دیر نشده دست این عزیزان را ببوسیم و به آنها ابراز عشق و علاقه کنیم
کسی نمیداند فردا را در میان جماعت زنده است یا جماعت مرده پس تا دیر نشده اقدام کنید
فرم در حال بارگذاری ...