« دلگرمی دلگرمی | روی مسیرتمرکزکنید » |
#نفهمیدمـ مفهومـِ معنے [مادر] یعنے چے … نفهمیدمـ چون بع اندازه کافے تو زندگیمـ حسشـ نکردمـ :)
نخواصدمـ مادر شدنو ، هَربار که مِثل تمومـ دخترای دیگه این غریزه ی مادرانه کلِ وجودمو گرفتـ هے سرکوبش کردمـ تا جایی کع تصمیمـ گرفدمـ هَرکاری بکنمـ تا مادَر نشمـ :)
اما حآلا فقط واسه دَه صال دیگه کع سے ساله میشمـ یهـ دختر میخوامـ باموهای طلاییـ و بور ! مهمـ نیصد که شبیه منـ باشه یا پدرشـ !
فقط موهاش بور باشع یا طلاییـ … فقط یه دخدر میخوامـ که براش مامانـِ خوبے باشمـ قدِ تمومـِ وقتایی کع خودمـ بغل خواصتمو مامانمـ بغلمـ نکرد
هیچکے بغلمـ نکرد بغلشـ کنمـ :)
قد تمومـ وقتایی کع دلمـ میخواستـ یهو نصفه شبے بیاد بگه چرآ گریه میکنے و نیومد ، میدونصت گریه میکنمـ ولے نیومد بپرسع چرآ ؟
قد تمومـ شبایی که کسے نیومد بهمـ بگه چرا گریه میکنے ؟ ، میرمـ تو اتاقِشو بهشـ ، میگمـ چرا گریه میکنے؟
میرمـ سرشو میزارمـ رو پاهامـ :)
قد تمومـِ این سالا و سالاییـ کع پیش رومه و قرار نیستـ کسے باشع تا حمایتمـ کنع ، حِمایتش میکنمـ :)
عاشق کع شد پشتش میمونمـ ..
اگه هِزار بااار هزارتا راهو نصفهُ نیمه رفتـ و رهاشـ کرد بازمـ پشتش میمونمـ تا راهِشو پیدا کنه ، میمونمـ :)
منـ فقط یع دخدر میخوامـ … :)
# حَصرتـ ..
فرم در حال بارگذاری ...