اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

عشق و محبت

هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد

جستجو

موضوعات

« بشیر بن جذلم (1) گوید:خودخواهی و غرور »

شخصیت_نگاری_محرم

1398/07/11

  11:06:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

شخصیت_نگاری_محرم

#شخصیت_نگاری_محرم راوى گوید: زینب دخت علىّ علیهما السّلام برخاست و فرمود:
(الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ ، و صلّى اللَّه على محمّد و آله أجمعین، صدق اللَّه کذلک یقول:
«ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ »)، «حمد مر خداى پروردگار جهانیان را سزاست، و درود خدا بر محمّد و بر همه آل او باد، خدا راست فرموده که فرمود: «سپس پایان کار آنان که بد کردند این است که آیات خدا را تکذیب کرده و بدانها استهزا کنند (1)».
اى یزید، آیا گمان برده اى حال که جاى جاى زمین و آفاق آسمان را بر ما گرفتى و بستى و ما چونان کنیزان رانده شدیم، مایه خوارى ما و موجب کرامت توست!! و حکایت از عظمت مکانت تو دارد که این چنین باد در بینى انداخته اى، و برق شادى و سرور از دیدگانت مى جهد، حال که دنیا را براى خود مرتّب و امور را برایت منظم مى بینى، و ملک و سلطنت ما برایت صافى گردیده لختى آرام گیر، مگر سخن خداى را فراموش کرده اى که فرمود: «گمان مبرند آنان که کافر شدند و ما آنان را مهلت دادیم (این مهلت) براى آنان خیر است، ما همانا مهلت دادیم آنان را که بر گناه خود بیفزایند و براى آنان عذاب خوارکننده خواهد بود (2)».
آیا این از عدل است اى فرزند آزادشده ها که زنان و کنیزان تو در پس پرده باشند و دختران رسول اللَّه اسیر؟! پرده هایشان را دریدى، و چهره هایشان را آشکار کردى، آنان را چونان دشمنان از شهرى به شهرى کوچانیده، ساکنان منازل و مناهل بر آنان اشراف یافتند، و مردم دور و نزدیک و پست و فرو مایه و شریف چهره هایشان را نگریستند، در حالى که از مردان آنان حامى و سرپرستى همراهشان نبود.
چگونه امید مى رود از فرزند کسى که جگرهاى پاکان را به دهان گرفته و گوشت وى از خون شهداء پرورش یافته است؟! و چسان در عداوت ما اهل البیت کندى ورزد آن که نظرش به ما نظر دشمنى و کینه توزى است؟! آن گاه بدون احساس چنین گناه بزرگى بگویى: (اجداد تو) برخیزند و پایکوبى کنند و به تو بگویند: اى یزید دست مریزاد، در حالى که با تازیانه و عصایت بر دندانهاى پیشین ابى عبد اللَّه علیه السّلام بزنى.
چرا چنین نگویى، و حال آن که از قرحه و جراحت پوست برداشتى و با ریختن خون ذرّیه محمّد صلّى اللَّه علیه و آله که ستارگان زمین از آل عبد المطلب اند خاندان او را مستأصل کردى و نیاکان خود را مى خوانى، و به گمان خود آنها را ندا در مى دهى.
(اى یزید) زودا که به آنان بپیوندى و در آن روز آرزو مى کردى که اى کاش شل بودى و لال و نمى گفتى آنچه را که گفتى و نمى کردى آنچه را که کردى.
خداوندا حقّ ما را بگیر، و از آن که به ما ستم کرد انتقام ستان، و غضب خود را بر آن که خونهاى ما را ریخته، حامیان ما را کشته فرو فرست.
(اى یزید) به خدا سوگند جز پوست خود را ندریدى و جز گوشتت را نبریدى، بى تردید بر رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله وارد مى شوى در حالى که خون ذرّیّه اش را ریختى و پرده حرمت فرزندانش را دریدى و این جایى است که خدا پراکندگى هایشان را جمع و پریشانیهایشان را دفع، و حقوق آنان را بگیرد «آنان را که در راه خدا به شهادت رسیدند مرده مپندار، بل زندگانى هستند که در نزد پروردگارشان مرزوق اند (3)».
(اى یزید) همین قدر تو را بس است که خداى داور، و محمّد صلّى اللَّه علیه و آله دشمنت و صاحب خون، و جبرئیل پشت و پشتوان باشد، و زودا بداند آن کس که فریبت داد و تو را بر گرده مسلمانان سوار کرد، چه بد جانشینى برگزیده، و کدام یک مکانتى بدتر داشته نیرویى اندکتر دارد.
یزید، گر چه دواهى و بلاهاى زیاد از تو بر من فرود آمد ولى هماره قدر تو را ناچیز دانسته فاجعه ات را بزرگ، و نکوهشت را بزرگ مى شمرم، چه کنم که دیدگان، اشکبار و سینه ها سوزان است.
شگفتا و بس شگفتا کشته شدن حزب اللَّه نجیبان به دست حزب شیطان طلقاء است، از دستهاى پلیدشان خونهاى ما مى چکد، و دهانهاى ناپاکشان از گوشت ما مى خورد، و آن جسدهاى پاک و پاکیزه با یورش گرگهاى درنده روبروست، و آثارشان را کفتارها محو مى کند، و اگر ما را غنیمت گرفتى، زودا دریابى غنیمت نه که غرامت بوده است، آن روز که جز آنچه دستهایت از پیش فرستاده نیابى، و پروردگارت ستمگر بر بندگانش نیست، و شکایتها به سوى خداست.
هر کید و مکر، و هر سعى و تلاش که دارى به کار بند، سوگند به خداى که هرگز نمى توانى، یاد و نام ما را محو و وحى ما را بمیرانى، چه دوران ما را درک نکرده، این عار و ننگ از تو زدوده نگردد. آیا جز این است که رأى توست و باطل، و روزگارت محدود و اندک، و جمعیت تو پراکنده گردد، آرى، آن روز که ندا رسد: أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ .
پس حمد مر خداى راست که براى اوّل ما سعادت و مغفرت، و براى آخر ما شهادت و رحمت مقرر فرمود.
از خدا مسألت مى کنیم ثواب آنان را تکمیل فرموده و موجبات فزونى آن را فراهم آورد، و خلافت را بر ما نیکو گرداند، چه او رحیم و ودود است، خداى ما را بس است چه نیکو وکیلى است.
یزید لعنة اللَّه علیه گفت:
یا صیحة تحمد من صوائح ما أهون الموت على النّوائح

صیحه از زنان صیحه کننده زیبا، و مرگ بر زنان نوحه گر چه ناچیز است راوى گوید: یزید با شامیان در امر اهل البیت مشورت کرد که چه کند. شامیان (علیهم لعائن اللَّه) گفتند: از سگ بد بچّه مخواه.
نعمان بن بشیر گفت: آن گونه که پیامبر با آنان رفتار مى کرد عمل کن.
مردى از شامیان به فاطمه دخت حسین علیه السّلام نظرى افکند و گفت:
- اى امیر این دختر را به من ببخش.
فاطمه به عمّه اش گفت: عمّه جان! یتیم گشتم و اکنون کنیزى؟
فرمود: نه و کرامتى مر این فاسق را نیست.
شامى گفت: این، دخترک کیست؟
یزید علیه اللعنة گفت: این فاطمه دختر حسین، و آن هم زینب دخترن على است.
شامى: حسین فرزند فاطمه و علىّ بن ابى طالب!! یزید: آرى.
شامى: خدا لعنتت کند اى یزید، عترت پیامبر را مى کشى و ذرّیه اش را به اسارت مى گیرى، به خدا که جز این گمانم نبود که اینان از اسیران روم اند.
یزید: به خدا تو را به آنان ملحق مىن کنم، فر


فرم در حال بارگذاری ...