« ضمیر نیمه خودآگاه | چون تو فرق کردی.. » |
#وقتی انسان سعی می کند تا خوب باشد، در نفس خوب بودن، ضد آن یعنی بدی نیز وجود دارد. هرچیزی به طور قطع ضد خود را نیز شامل میشود و کوشش و تلاش در جهت غلبه بر آن، ضد آن صفت را که خود از آن صفت سرچشمه گرفته، تقویت میکند. هنگامی که شما طالب تجربهی حقیقت یا واقعیت هستید، نفس این طلب، از عدم رضایت شما نسبت به آنچه که “هست” یا آنچه میبایست باشد، ناشی میشود. لذا انسان ناگزیر است از طلب و خواهشهای پی در پی رهایی پیدا کند، زیرا در غیر این صورت پایان و انتهایی وجود نخواهد داشت. برای دهلیز دوگانگی و احولیت، تنها راه رهایی ، شناخت خود تا درجهای است که ذهن از جستجو باز ایستد. یک چنین ذهنی طالب تجربه نیست. چنین ذهنی اصولا قادر نیست که طالب مبارزه و درگیری و مساله آفرینی یا جستجوی راه حل ها و پاسخ های آن باشد. یک چنین ذهنی با خود نمی گوید : “من خواب هستم یا من بیدارم". چنین ذهنی به طور کامل ، همان چیزی است که “هست"، تنها یک ذهن سطحی، محدود، حرمان زده و شرطی_شده ، همواره در حال جستجوی هرچه بیشتر هست.
#کریشنامورتی / رهایی از دانستگی
فرم در حال بارگذاری ...