شن | یک | دو | سه | چهار | پنج | جم |
---|---|---|---|---|---|---|
<< < | > >> | |||||
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
« دکتر فورد | ﻗﻠﻢ ﭼﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ » |
#دلنوشته #گم گشته ام به شوق ؛ که پیدا کنی مرا !
دیوانه گشته ام ، که مداوا کنی مرا …
دیریست کنجِ خلوتِ غم ها نشسته ام
شاید ز چشم های غم ، امحا کنی مرا
پوشانده ام تمامِ خودم را زِ عالمی ؛
با این خیالِ خوش ، که تماشا کنی مرا
هرگز نبوده شورِ کسی جز تو در سرم
جانا چه می شود که تمنا کنی مرا ؟!
من قطره ام ، تو برکه نه ! دریاچه ی منی !
نزدیک تر بیا ، که غرقه ی دریا کنی مرا …
خورشیدِ من ! بدون تو سرد است زندگی
من شب شدم ، بتاب ، که فردا کنی مرا …
دیگر مرا نشانی از احساس و شور نیست
آماده ام ، که باز ، تو شیدا کنی مرا …
من بی بهانه “بودم” و من را ندیدی و ؛
گم گشته ام به شوق ، که پیدا کنی مرا…
فرم در حال بارگذاری ...