اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

عشق و محبت

هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد

جستجو

موضوعات

« ایمان..ایمانبعضیا جرئت ریسک ندارن »

خیلی قشنگه بخون

1397/04/22

  10:29:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

خیلی قشنگه بخون

# خیلی قشنگه بخون
خواجه‌‏اى “غلامش” را میوه‌‏اى داد.
غلام میوه را گرفت و با “رغبت” تمام میخورد.
خواجه، خوردن غلام را میدید و پیش خود گفت: کاشکى “نیمه‌‏اى” از آن میوه را خود می‌‏خوردم.
بدین رغبت و خوشى که غلام، میوه را میخورد، باید که “شیرین و مرغوب” باشد.
پس به غلام گفت: “یک نیمه” از آن به من ده که بس خوش میخورى.
غلام نیمه‌‏اى از آن میوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن میوه خورد، آن را بسیار “تلخ یافت.”
روى در هم کشید و غلام را “عتاب” کرد که چنین میوه‏اى را بدین تلخى، چون خوش می‌خورى.
غلام گفت: اى خواجه! بس “میوه شیرین” که از دست تو گرفته‌‏ام و خورده‌‏ام.
اکنون که میوه‌‏اى تلخ از دست تو به من رسیده است، چگونه “روى در هم کشم” و باز پس دهم که شرط “جوانمردى و بندگى” این نیست.
“صبر” بر این تلخى اندک، سپاس شیرینی‌هاى بسیارى است که از تو دیده‌‏ام و خواهم دید.
“همیشه از خوبی آدمها برای خودت دیوار بساز”
* هر وقت در حق تو بدی کردند
فقط یک اجر از دیوار بردار
بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی !*


فرم در حال بارگذاری ...