آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30

عشق و محبت

هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد

جستجو

موضوعات

« روزشمار_غدیرملتمس دعا »

ب یاد شهدا

1399/05/03

  09:04:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

ب یاد شهدا

یکی از سربازهایی که در تفحص کار می کرد، آمد پهلویم و با حالت ناراحتی گفت: «مادرم مریض است…» گفتم: «خب برو مرخصی ان شاء الله که زودتر خوب می شود. برو که ببریش دکتر و درمان…». گفت: «نه! به این حرف ها نیست. می دونم چطور درمانش کنم و چه دوایی دارد!»
آن روز شهدایی پیدا کردیم که قمقمه اش پر بود از آبی زلال و گوارا. با اینکه بیش از ده سال از شهادت او گذشته بود، قمقمه همچنان آبی شفاف و خوش طعم داشت. ده سال پیش در فکه، زیر خروارها خاک، و حالا کجا. بچه ها هر کدام جرعه ای از آب به نیت تبرّک و تیمّن خوردند و صلوات فرستادند.
آن سرباز، رفت به مرخصی و چند روز بعد شادمان برگشت. از چهره اش فهمیدم که باید حال مادرش خوب شده باشد. گفتم: «الحمدلله مثل اینکه حال مادرت خوب شده و دوا و درمان موثر واقع شده…». جا خورد. نگاهی انداخت و گفت: «نه آقا سید. دوا و درمان موثر نبود. راه اصلی اش را پیدا کردم.» تعجب کردم. نکند اتفاقی افتاده باشد. گفتم: «پس چی؟» گفت:
- چند جرعه از آب قمقمه آن شهید که چند روز پیش پیدا کردیم بردم تهران و دادم مادرم خورد، به امید خدا خیلی زود حالش خوب شد. اصلا نیتم این بود که برای شفای او جرعه ای از آب فکه ببرم…

یاد شهدا


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم