« کاش عاشق " مهدی " شدن هم " مد " میشد.... | آرزوی حرمت کرد مرا دیوانه » |
#یاوران_زینب #اربعین #اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یا زَیْنَ الْعابِدینَ
افشاگری امام(ع) در مسجد جامع اموی در اول ماه صفربود ؛ آن هنگامی که مجلس برای بیان فتح و پیروزی یزید و دستگاه ننگین اموی آراسته شده بود ، خطیب مزدور و مداح دستگاه اموی بر منبر رفته به تمجید از یزید و پدرش داد سخن داده و با بهره گیری بیجا از آیات قرآن به حسین بن علی(ع) و یارانش حمله واهانت کرد! دهان کثیفش را گشود و آنچه خود و سلطانش شایسته آن بودند ، به حسین بن علی و اهل بیت (ع) و یارانش نسبت داد.
امام سجاد(ع) از جای برخاست و رو به خطیب کرده فرمود : خاموش باش! تو رضایت مخلوق خدا را بر رضایت خالق ترجیح داده ای که اینگونه سخن می گویی!
سپس رو به یزید کرد و فرمود : به من اجازه می دهی بر این چوب ها بالا روم و سخنی بگویم که خدا و رسولش را خوش آید و برای مردم نافع باشد؟ یزید ترسید و اجازه نداد! مردم به صدا درآمده گفتند : یزید از یک جوان اسیر چه برآید ، به او اجازه ده تا سخن خود بگوید ! یزید ناگزیر شد و اجازه داد! امام(ع) بر منبر ( ویا به فرموده خود بر چوبها) بالا رفت و چنین فرمود :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
« اى مردم ! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگى بر دیگران فضیلت بخشیده است :
به ما ارزانى داشت علم ، بردبارى ، سخاوت ، فصاحت ، شجاعت و محبت در قلوب مومنین را و ما را بر دیگران برترى داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام(ص) و صدیق (امیر المومنین على ع) و جعفر طیار و شیر خدا و شیر رسول خدا صلى الله علیه و آله (حمزه) و حسن و حسین (ع) دو فرزند بزرگوار رسول اکرم (ص) را از ما قرار داد .
هر کس مرا شناخت که شناخت و براى آنان که مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى شناسام.
اى مردم ! من فرزند مکه و منایم ، من فرزند زمزم و صفایم ، من فرزند کسى هستم که حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود ، من فرزند بهترین طواف و سعى کنندگانم ، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم ، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبرى هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سیر کرد . من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدره المنتهى برد و به مقام ربوبى و نزدیکترین جایگاه مقام بارى تعالى رسید ، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحى کرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم ، من فرزند کسى هستم که بینى گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند . من پسر آن کسى هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه مى رزمید ، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد . و در بدر و حنین با کافران جنگید و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا کفر نورزید . من فرزند صالح مومنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم ، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تایید و میکائیل او را یارى کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم ، من پسر اولین کس از مومنین هستم که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده ى در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یارى کننده دین خدا و ولى امر او و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهى بود . او جوانمرد، سخاوتمند، نیکو چهره ، جامع خیر ها، سید ، بزرگوار ، ابطحى ، راضى به خواست خدا ، پیشگام در مشکلات ، شکیبا ، دائما روزه دار ، پاکیزه از هر آلودگى و بسیار نماز گزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید . او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده محکم و استوار و عزمى راسخ بود و همانند شیرى شجاع که وقتى نیزه ها در جنگ به هم در مى آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده مى ساخت . او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است؛ که مکى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است که در همه این صحنه ها حضور داشت . او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر و پدر دو فرزند : حسن و حسین (ع) . آرى او ، همان او ( که این صفات و ویژگیهاى ارزنده مختص اوست ) جدم على بن ابیطالب (ع) است . آنگاه گفت : من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم. »
آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد که شیون مردم به گریه بلند شد ! یزید از این افشاگری بیمناک شد و براى آنکه مبادا انقلابى صورت پذیرد به موذن دستور داد تا اذان گوید تا بلکه امام سجاد (ع) را به این نیرنگ ساکت کند .
موذن برخاست و اذان را آغاز کرد، همین که گفت : الله اکبر ،
امام سجاد (ع) فرمود : چیزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد .
و چون گفت : اشهد ان لا اله الا الله ،
امام (ع) فرمود : موى و پوست و گوشت و خونم به یکتائى خدا گواهى مى دهد.
چون موذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله ،
امام سجاد (ع) عمامه خویش از سر برگرفت و به موذن گفت : تو را بحق این محمد که لحظه اى درنگ کن .
آنگاه روى به یزید کرد و گفت : اى یزید! این پیغمبر ، جد من است و یا جد تو ؟ اگر گویى جد تو است ، همه مى دانند که دروغ گفته ای و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم کشتى و مال او را تاراج کردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى ؟
این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت : بخدا سوگند اگر در جهان کسى باشد که جدش رسول خداست ، آن منم ، پس چرا این مرد ، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد ؟
آنگاه فرمود : اى یزید! این جنایت را مرتکب شدى و باز مى گویى : محمد رسول خداست ؟ و روى به قبله مى ایستى ؟ واى بر تو ! در روز قیامت جد و پدر من د
فرم در حال بارگذاری ...