صفحات: << 1 ... 57 58 59 ...60 ...61 62 63 ...64 ...65 66 67 ... 945 >>
#مَرد…
اونایی بودن که واسه خاطر حفظ ناموس مردم رفتن جنگ…
نه اونایی که سر ناموس مردم در جنگند…
کسانی که از تمام هست و نیستشون گذشتن…
یه عده زیر زنجیر تانک با بدن های له شده…
یه عده هم روی مین فسفری ذره ذره آب می شدند حتی جیک هم نمی زدند… تا عملیات لو نره
و سایر همرزمانشون شهید نشن… و فقط بوی گوشت کباب شده بود که…
یکی از یادگاران اون روزها می گفت با چشم خودش دیده که یه جوونی خودش رو انداخته بود روی سیم های خاردار تا بقیه از روش رد بشن و عملیات کنند… میگفت صدای خرد شدن استخوان هاش………………..
یادمون نره کی بودیم…
یادمون نره کی هستیم…
یادمون نره چرا هستیم…
و در آخر یادمون نره خیلی خون ها ریخته شد تا من و تو توی آرامش باشیم……. الانم خیلی ها دارند به سختی نفس می کشند تا من و تو راحت نفس بکشیم……….
سلام و احترام بر شهدا…
پنجشنبه ای دیگر…
جهت شادی ارواح طیبه شهدا و تمامی اموات و درگذشتگان و از جمله روح شهید عزیز پدر آقا یوسف شاخه گلی به زیبایی صلوات و فاتحه هدیه نمائیم.
#روحشان شاد و یادشان گرامی
به اعتقاد من صبح ها به خودیِ خود صبح نیستند…
باید دلیلی برایِ آغاز باشد.. باید انگیزه و هدفی ، این ثانیه هایِ مبهم را به سمتِ صبح شدن ، هُل بدهد…
صبح ، دلیل می خواهد جانم!
گاهی یک هدف می شود دلیل تو
گاهی یک اتفاقِ مبارک
و گاهی هم یک آدمِ خوب …
و من هر سه را برای ثانیه هایِ ارزشمندتان آرزو می کنم…
هر لحظه تان ، به زیباییِ صبح …
صبحی که از همان ابتدایش ، با هزاران امید و انرژی و انگیزه آغاز شود،
… که روزتان را ضمانت کند!
… که … واقعاً “صبح” باشد…!
“بسم الله الرحمن الرحیم”
آقاجان تا شما نباشـی
دست ما به جایی بنـد نیست…
دنیا بر عکس خواستـه هامان است
و سقـوط ،بی حضـور شما حتمی است….
دست ما را بگیر ای مهـربان….
#اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ
دستی که #ورق می زند ایـن #خاطـره ها را
بایـــد بنویســـــد غـم ِ #جـان_کنـدنِ مــا را
مانـدیم و #شما بال گشودیـــد از این شهـــر
رفتیــــــد به #جایی که ببینیــد #خــــدا را
گفتیـــــد : به سـرمنزل ِ مقصـود رسیــــدیم
دیگــــر پس از آن روز ، #ندیدیــم شمـــا را
#تقـدیر همـان بود که #بمانیـم و #بمیریــم
آلوده کنیـــــــم از نَفَس ِ خویش #فضــــا را
انصاف همیــن نیست که از آن همـــه #خوبی
بـر #کوچه بگیریــــم فقط #نام ِ شمـــــا را
.
.
نشسته ام و خیره
به #عاشقانه هایت با #خدا ، مینگرم … شرمنده ام برادر !
من هنوز ، هر سال ، در الفبای #عشــق ،
#مردود میشوم …
.
<< 1 ... 57 58 59 ...60 ...61 62 63 ...64 ...65 66 67 ... 945 >>