صفحات: << 1 ... 724 725 726 ...727 ...728 729 730 ...731 ...732 733 734 ... 989 >>
#ﻫﯿﭻ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﻠﺐ ﻣﻔﯿﺪ ﺗﺮ
ﺍﺯ ﺧﻢ ﺷﺪﻥ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺳﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ
#یاوران_زینب #اربعین #کربلا #به سوی شام
کاروان به سمت شام شهر نامرادی ها حرکت کرد. راهی طولانی و طاقت فرسا بود. کودکان خسته و کتک خورده، می بایست پانزده منزلگاه را می پیمودند تا به دیار غم ها برسند.
هوا سوزان بود و آب مشک ها رو به پایان. کاروان ناگزیر به سمت منزلگاه قصر بنی مقاتل رهسپار گردید. و در آن جا توقف کرد. یکی از دختران امام حسین علیه السلام از شدت خستگی، به سایه درختی پناه برد و به خواب رفت. کاروان به راه افتاد و او در بیابان جا ماند. خواهرش در میانه راه متوجه شد و به ساربان خبر داد، ولی کاروان بی اعتنا هم چنان راه خود را می رفت. سرانجام با التماس فراوان این خواهر، کسی را در پی دخترک فرستادند تا او را به کاروان برساند.
در ادامه راه، کاروان به معدنی رسید که کارگرانش مشغول کار بودند. اهل حرم به دلیل گرسنگی شدید و از روی ناچاری، برای درخواست مقداری آب و غذا به آنان مراجعه کردند، ولی آنان با سنگدلی و ناسزا، بانوان را از آن جا راندند. در آن محل، کودک یکی از زنان امام حسین علیه السلام به نام محسن سقط می شود که طفل نشکفته را در همان جا به خاک می سپارند. [1]
هنگامی که اهل بیت به شهر پر نفاق و کینه بعلبک می رسند، فرماندار آن جا دستور می دهد کودکان شهر برای استهزا و تمسخر اسیران، به پیشواز کاروان روند. [2]
پس از ساعتی، کاروان به نزدیک دیر راهبی نصرانی می رسد. ساربانان سنگدل، سرها را از داخل صندوقچه ها بیرون می آورند و بر نیزه ها می کنند. سپس در برابر چشمان کودکان گرسنه، سفره غذا و بساط مستی می گسترند و تا صبح پیاله گردانی می کنند. [3]
کاروان همین گونه راه می پیمود و ساربانان، زنان و کودکانِ معصوم را آزار می دادند. این همه، گوشه ای از دریای بی ساحل اندوه طفلی سه ساله بود که آن را از پشت پنجره باران خورده چشمان معصومش تماشا می کرد. او هماره لحظه ای را انتظار می کشید تا سختی دردهای دل کوچکش را با جرعه ای از دیدار چهره خورشیدی پدر درمان کند.
1. نفس المهموم، ص 239.
2. بحارالانوار، ج 45، ص 127.
3. معالی السبطین، ج 2، ص 125
www.mfso.ir
معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه
www.mfpo.ir
مرکز فرهنگی پژوهشی اوقاف
#️امام صادق علیه السلام : …
خانه اى که در آن قرآن خوانده نمى شود و از خدا یاد نمى گردد،
سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید:
… برکتش کم میشود …
فرشتگان آن را ترک مى کنند (رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود.) … شیاطین در آن حضور مى یابند. (نزاع و جدال در آن خانه زیاد است،آرامش ندارند )
…خواندن قرآن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند…
#زمانبندی خدا بی نظیر است
نه هیچ گاه دیر نه هیچ گاه زود
کمی بردباری می طلبد و ایمان بسیار
اما ارزش انتظار را دارد
#ملیکه_کربلا #رقیه_بنت_الحسین #اربعین #یاوران_زینب #زبان دردمندی رقیه سلام الله علیها
هنگامی که آفتاب، بساطش را جمع می کرد، کاروانی مرکب از چهل شتر برهنه، به دروازه کوفه رسید، فرمان دادند که کاروان را بیرون شهر نگاه دارند و فردا آنان را وارد شهر کنند. سپاهیان خیمه های خود را به پا می کنند و بساط غذا می گسترانند، ولی زنان و کودکانِ گرسنه را در برهوت، گرسنه و بی سرپناه نگاه می دارند. بانوان در آن شب، کودکانِ خود را گرسنه می خوابانند و صبح روز دوازدهم، دروازه شهر را می گشایند و سرها برفراز نیزه ها برافراشته می شود. [1]
کودکان با حیرت، مردمی را که برای تماشا آمده بود، می نگریستند. سر بریده امام حسین علیه السلام را جلوی محمل حضرت زینب علیهاالسلام می برند. حضرت از شدت اندوه سر خود را بر چوبه محمل می کوبد و خون از زیر مقنعه اش جاری می گردد. سپس با اشعاری جان سوز، سر بریده برادر را مخاطب قرار می دهد و از بی سرپناهی کودکان سخن می گوید:
ای هلالی که وقتی به کمال رسیدی، به خسوف رفتی و پنهان گشتی.
ای پاره دلم! گمان نمی کردم چنین روزی و چنین مصیبتی را ببینم.
ای برادر عزیزم! با این دخترک خردسال خود سخن بگو که دلش از اندوه گداخته گشته است.
ای برادر! چرا آن دل مهربانت این قدر با ما نامهربان گشته است؟
برادر جان! چقدر برای یتیم خردسال تو سخت است که پدرش را صدا بزند، ولی پدر پاسخ او را ندهد. [2]
رقیه سلام الله علیها نیز این اشعار جان سوز را که زبان دردمندی اش بود، می شنید و سر بریده پدر را خیره خیره تماشا می کرد.
1. معالی السبطین، ج 2، ص 96.
2. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص 221.
www.mfso.ir
معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه
www.mfpo.ir
مرکز فرهنگی پژوهشی اوقاف
<< 1 ... 724 725 726 ...727 ...728 729 730 ...731 ...732 733 734 ... 989 >>