تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          

عشق و محبت

هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد

جستجو

موضوعات

صفحات: 1 ... 805 806 807 ...808 ... 810 ...812 ...813 814 815 ... 989

1397/03/28

  11:14:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

زندگی کوزه‌ی آبی

#زندگی کوزه‌ی آبی
خنک و رنگین‌ست
آبِ این کوزه گهی تلخ
و گهی شیرین‌ست
❤️زندگی گرمی ِدلهای
به هم پیوسته ‌ست
تا در آن دوست نباشد
❤️همہ درها بسته‌ست…


فرم در حال بارگذاری ...

1397/03/23

  10:12:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

زندگی، هدیه‌ای‌ست که

#زندگی، هدیه‌ای‌ست که من، هر بامداد که از خواب برمی‌خیزم،
روبان‌های دور آن را به آرامی باز می‌کنم.
و دیروز، با همه‌ی جوانی‌اش، دیگر نیست.
امروز، اینجاست و به زیبایی می‌گذرد…


فرم در حال بارگذاری ...

  10:10:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

زندگی راهمین الان زندگی کن

#زندگی را نمیشود به تعویق انداخت
نمیشود به آخر هفته
یا سالهای بعد از
بازنشستگی موکولش کرد
زندگی راهمین الان زندگی کن

صبح چهارشنبه بخیر


فرم در حال بارگذاری ...

  10:08:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

لبخند لبخند

#هیچ ڪسے آنقدر فقیر نیست ڪـہ

نتواند لبخندے ببخشد

و هیچ ڪسے آنقدر ثروتمند نیست ڪـہ

لبخندے نیاز نداشتہ باشد…


فرم در حال بارگذاری ...

  10:07:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

#زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد

#زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.
مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.

روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم!

مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهد!

زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!
غروب به خانه آمد .

مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد .
زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!
زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟

مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!

هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان
پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان

○"امام صادق علیه السلام فرمود:
در زمان حضرت موسی-علیه السلام-مردی با زنی زنا کرد وقتی به خانه خویش آمد،مردی را با زن خود دید،آن مرد را نزد حضرت موسی آوردواز او شکایت کرد.
درآن لحظه جبرئیل بر آن حضرت نازل شد وگفت:هر کس به ناموس دیگران تجاوز کند به ناموس خودش تجاوز کنند.حضرت موسی به آن دو فرمود:با عفت باشید تا ناموستان محفوظ بماند.

●بنابراین،مؤمن با غیرت هرگز به ناموس دیگران نگاه حرام نمی کند،چرا که نمی خواهد کسی به ناموسش نظر بد داشته باشد.


فرم در حال بارگذاری ...

1 ... 805 806 807 ...808 ... 810 ...812 ...813 814 815 ... 989