صفحات: << 1 ... 64 65 66 ...67 ...68 69 70 ...71 ...72 73 74 ... 945 >>
یک شمع تو روشن کن، پروانه شدن با #من
مِی از من و ساقی تو، پیمانه شدن با #من
یک بوسه ز تو کافیست، آغوش نمیخواهم
یک جرعه فقط ساقی، میخانه شدن با من
تو تلخی این مِی را یک کاسه تحمل کن
شیرین چو لبهایت، دردانه شدن با من
باز حلقه مویت را، در باد رها کردی؟
از بند رهایم کن، شاهانه شدن با من
تا عطر تنت اینجاست نبضم به تو وابسته ست
با بوی نفسهایت، جانانه شدن با من
چون نورِ حضورت هست این باغچه با من گفت :
یک غنچه ز تو کافیست، گلخانه شدن با من
صد دانه ی این تسبیح، یک جمله به من میگفت:
یک بار تو عاشق شو، یکدانه شدن با من
#حدِّ وسط، بدترین چیز است.
همیشه
همه جا…
مثلا آنقدر “هستیم” که درد بکشیم،
اما درد آنقدر نیست، که خلاصمان کند.
ما آنقدر هستیم که درد را حس کنیم، اما برای حس شدن،
نه
خیلی کم ایم !
#ﺳـﮑـــــــﻪ ﯼ ﺯﻧـﺪﮔـﯿﻢ
ﺷـﯿـــــــﺮ ﻧـﺪﺍﺭﺩ
ﺍﻣــــــــﺎ
ﻫـﻤـﯿـﻦ ﺧـﻄـﯽ
ﮐـﻪ ﻣـــــــﺮﺍ ﺑـﻪ ﺗــــــﻮ
ﻧـﮕـﻪ ﻣـﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺭﺍ
ﺩﻭﺳـــــــﺖ ﺩﺍﺭﻣـــ
این #روزها «پُر و خالی میشوند» مانندِ
فنجانهای چای در کافههای
بعدازظهر و اما هیچ گونه اتفاقِ خاصی
نمیافتد… اینکه مثلا تو ناگهان، در آن
سوی میز نشسته باشی…!
<< 1 ... 64 65 66 ...67 ...68 69 70 ...71 ...72 73 74 ... 945 >>