صفحات: << 1 ... 447 448 449 ...450 ...451 452 453 ...454 ...455 456 457 ... 945 >>
گاهی اوقات بهتر است
دست از جستجوی
خوشبختی برداریم
و فقط خیلی ساده
شاد باشیم …
?
همیشه که صبر کردن ، بخشیدن ، ماندن و تحمل کردن به این معنا نیست که همه چیز درست میشود …!
لازمه گاهی وقتها دست از این تظاهر کردن برداری ، باید دست بکشی از بخشیدن کسی که هیچوقت بخشیدنت را نفهمید !
ﺗﺎ ﺍﯾﻦﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ !
وقتی میمانی و میبخشی ، فکر میکنند رفتن را بلد نیستی . ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩمها ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ، ﺁﺩمها ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﻨﺪ، یک جا ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ میرﻭﻧﺪ …!
? کتاب :گریز دلپذیر
✍ اثر: #آنا_گاوالدا
از بچگی فکر میکردم مگر آدمها مجبورند با هم بجنگند و حالا میبینم بله. گاهی مجبورند …
چون آنها که دستور جنگ را میدهند زیر باران نیستند.
میان گلولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریا نمیمیرند.
آنها در خانههای گرمشان نشستهاند. سیگار میکشند و دستور میدهند … کاش اسلحهام را به سمت رییسانی میگرفتم که در خانههای گرمشان نشستهاند. بچههایشان در استخر شنا میکنند و آنها با یک خودنویس گران، حکم مرگ هزاران همسر ماریاها را امضا میکنند. راحتتر از نوشتن یک سلام.
جنگ را شرورترین افراد برمی انگیزانند
و شریفترین افراد اداره میکنند.
✍ ? نویسنده و سیاستمدار فرانسوی
✴️•⇦ سرکه سیب خانگی موهای شما را شفاف کرده و موجب درخشندگی آن میشود.
? ↫ برای این کار، درون ظرف شامپوهای قدیمی و خالی شده، نصف قاشق غذاخوری سرکه سیب را با یک پیمانه آب مخلوط کرده و پس از شامپو زدن، روی موهای خود بریزید و این کار را چند بار در هفته انجام دهید.
#♥️گفتم:«یادته اولین بار به کی دوستت دارمو گفتی»
چشمهایش را بست
انگار میخواست به یاد بیاورد
چند ثانیه، یک دقیقه، دو دقیقه
فکر کردم خوابش برد
با دست تکانش دادم، گفتم کجایی؟
چشمانش را باز کرد
خیره به چشمانم شد
خیره تر، زل زد به نگاهم
گفتم:« اقا من پشیمون شدم،
نمیخوام بدونم»
خندید و گفت
« پشیمونم نمیشدی فرقی نداشت
چون جوابی نداشتم برای سوالت»
داشتم در ذهنم میپرسیدم
چطور میشود یادش نیاید
انگار ذهنم را خوانده باشد گفت:
« اره میشه، اونقدر با تو غرق عشق شدم
هر چی قبل تو بوده رو یادم رفته
بعد تو داستان عوض شد
بعد تو عشق اتفاق افتاد
بعد تو هر بار دوستت دارمو اوردم به زبونم
شرمنده این دو تا کلمه نشدم
بعد تو…»
حرفش را قطع کرد و بغلم کرد
نزدیک گوشم آهسته گفت:
« میدونی چقدر دوستت دارم؟ »
میدانستم زیاد دوستم دارد
اما میخواستم باز هم اعتراف بگیرم
گفتم نه
سفت تر بغلم کرد و گفت:
« ندون، هیچوقت ندون
این حجم دوست داشتنم خطرناکه
میخوام بدونی دوستت دارم
اما اندازشو نه»
منی که غرق در عشقش بودم
بیشتر غرق شدم
هیچوقت نمیدانم چرا
شنیدن دوستت دارم
از زبانش اینقدر لذت بخش است
برای همین هر بار با یک ترفندی
از زبان مغرور دوست داشتنی ام
اعتراف دوستت دارم را میگیرم
<< 1 ... 447 448 449 ...450 ...451 452 453 ...454 ...455 456 457 ... 945 >>