صفحات: << 1 ... 412 413 414 ...415 ...416 417 418 ...419 ...420 421 422 ... 945 >>
#صبح یه روز دیگه
از تابستون بخیر
هزاران شادی و سرور
سهم امروزتـون
و هزاران عشق نثارتان
امید دارم
نفستون گرم،
روزگارتون پراز محبت
و لبـریز از
اتفاقات قشنگ باشه . . .!
?
یکی از شهرهای شهرستان شمیرانات
و مرکز بخش رودبار
قصران در استان تهران است.
الهی ؛ اگرهنـــوز
می خوانَمـــــت
فرصت را تــــــو
سزاوارم شمرده ای
یَامَنْ یُحِبُّ الصَّابِرِین
یَامَنْ یُحِبُّ التَّوَّابِین
َیَامَنْ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِین…
#التماس دعا
من در سرزمینی #شهید میشوم که نامش ایران است
به مادرم بگویید برای من گریه نکند، چرا که من در سرزمینی شهید میشوم که نامش ایران است و وطن من است و به دست کسانی شهید میشوم که قصد ناموس مرا کرده بودند.
خاطره از جناب آقای ارسطو ذکایی برادر شهید محسن ذکایی :
اون روزا من کلاس دوم دبستان بودم و محسن هفده سالش بود، یک تفنگ بادی داشتیم که عشق محسن بود، نهایت تیر اندازیش این بود که پرده ها رو سوراخ کنه، هیچ وقت گنجشک نمیزد، روزی آخری که رفت ساک آدیداس کوچیک حمامش را برداشت و گفت: مامان من میرم شمال بر میگردم، مامان نگاهی کرد بهش و گفت میدونم کجا میخوای بری، ولی چرا دروغ میگی؟ تو چشاس مامان نگاه نکرد، سرشو انداخت پایین و رفت. سه ماه بعد آمد، یعنی آوردنش . تا سالها بعد، تا همین ده سال پیش که مادرم فوت کند تمام مستندهای تلویزیون رو نگاه میکرد، به امید اینکه لحظه ای از جلوی دوربین رد شود، میگفت خدا کنه یک بار، فقط یکبار دیگه هر چند دقیقه کوتاه چهره اش را دوباره ببینم.
قسمتی از وصیت نامه
“به مادرم بگویید برای من گریه نکند، چرا که من در سرزمینی شهید میشوم که نامش ایران است و وطن من است و به دست کسانی شهید میشوم که قصد ناموس مرا کرده بودند.به برادرانم بگویید اسلحه مرا زمین نگذارند، این کشور دشمن کم ندارد”
#شهید محسن ذکایی
نام پدر: رضا
تاریخ تولد 1343/12/01
دانش آموز
تاریخ شهادت 1362/05/09
محل شهادت سردشت
تیپ سیدالشهدا
بیسیم چی سردار محمود کاوه
درود بر مدافعان خاک ایران
با سپاس فراوان از آقای ارسطو ذکایی بابت ارسال عکس و خاطره
همچنین از همه خانواده های محترم شهدا و پیشکسوتان جنگی این رسانه را مورد عنایت خود قرار داده و عکسها و خاطرات عزیزانشان را برای نخستین بار در فضای مجازی به این رسانه جهت درج ارسال مینمایند از طرف خودم و معاونها و همه اعضای خوب رسانه گنج جنگ تشکر و قدردانی میکنم
# تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی…
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند…
لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
<< 1 ... 412 413 414 ...415 ...416 417 418 ...419 ...420 421 422 ... 945 >>