صفحات: << 1 ... 172 173 174 ...175 ...176 177 178 ...179 ...180 181 182 ... 945 >>
#صدای نیاز همیشه بلند نیست …
یکی باید که در چادر بخوابد
یکی باید که از کاخش بنالد
یکی اینجا فقط با غم عجین است،
یکی سهمش تمام این زمین است.
یکی از مال دنیا بی نصیب است،
یکی در مال دنیا بی رقیب است
یکی سیلی شده سرخی رویش،
یکی سیلی فقط شد حرف زورش
یکی در روز فقط یک لقمه دارد،
یکی هر روز فراوان وعده دارد
یکی سقف نیازش یک لباس است،
یکی فکرش لباس باکلاس است
یکی راضی به این چادر نشینی ست،
یکی شاکی از این ویلانشینی ست
یکی مادر شده، شیری ندارد،
یکی سیر است، ولی سیری ندارد
یکی در اوج فقرش بی صدا ماند،
یکی در اوج پولش بی خدا ماند
یکی با درد خود منجی طلب کرد،
یکی با پول خود ماشین عوض کرد
یکی چشمش به ظرف بی غذا ماند،
یکی مشروب خود را با صفا خواند
#وَیَسِّرْ بِهِ عُسْرَنا
خدایا با ظهور امام زمان، سختی های ما را آسان گردان
#سحر بیست و دوم…. اولین سحر بدون علی است…
و قلب زمین، برای هضم نداشتنش…در انقباضی سخت، درگیر شده است…
دیروز…آینه خدا…روی زمین…. ترک خورده است…
و دیگر هیییچ کس نیست، که چهره کاملی از خدا را، برایمان رونمایی کند…
زمین… بی علی… فقیرترین مخلوق خداست…
بیچاره زمین….
من مانده ام، دردهای عظیمی را که به خود دیده است…چگونه او را از گردش روزمره اش … باز نداشته است؟؟
همه درد زمین یک سو…
فراق علی… یک سو…
و انتظار هزار ساله پسر علی… از سوی دیگر….
سرگیجه به جانش انداخته است….
و من…
در این درد زمین … همیشه، با او شریک بوده ام….
آخرین لیلةالقدر در پیش است….
و من… برای تسکین همه دردهای اهل زمین… قنوت می گیرم…
اما…
عظیم ترین غصه اش… همان آینه ترک خورده ایست…که باید ترمیم شود…
تا زمین… “پسر علی” را رو نکند…
هیچ آینه ای، توان ترسیم چهره خدا را، نخواهد داشت…
باید برای عظیم ترین درد اهل زمین… دعا کنیم…
برای ثروتی که داریم…. اما دستمان به او نمی رسد…
باید تقدیرات زمین را… با دستان رو به آسمانمان عوض کنیم….
زمین…. با پسر علی… دیگر فقیرترین مخلوق خدا…. نخواهد بود!!!
برای غربت پسر علی… دعا کنیم…
#به_قلم_خودم
من می ترسم!
از نبودنِ تو، نه
از نبودن با تو.
من اما رشته ای بسته بودم به پای خود
و آن سویش را به در خانه ات.
هر جا که می رفتم
هر چقدر که دور می شدم
باز هم برمی گشتم به سوی تو
و راه خانه ات را گم نمی کردم.
این رشته هنوز هم به پایم بسته است
امّا امشب نگاهش کردم و دیدم
پوسیده تر از همیشه است.
می دانم که رشتۀ محبت تو
محکمتر از این حرفهاست
پوسیده اش هم به کار می آید
امّا می ترسم،
می ترسم روزی برسد که گناه،
کار خودش را بکند
و چشم باز کنم و ببینم
دلم بند خانهٔ تو نیست.
این شبها می شود خواهشی کنم از تو
و تو هم «نه» نگویی به خواهشم؟
اگر روزی دیدی این رشته دیگر دارد پاره می شود
و من هم غافلم
و هر چه تو فریاد می زنی، گوشم نمی شنود
التماس می کنم
و سوگند می دهم تو را
به قداست همین محبّتی که میان من و توست
این رشته، پاره نشده
جانم را بگیر از من.
انیاحبهرچهکهداردهوایتو
#آینده تو از اعمال امروزت شکل می گیرد
نه کارهایی که فردا خواهی کرد
<< 1 ... 172 173 174 ...175 ...176 177 178 ...179 ...180 181 182 ... 945 >>