صفحات: << 1 ... 169 170 171 ...172 ...173 174 175 ...176 ...177 178 179 ... 945 >>
#به_قلم_خودم
دلمان هوس کرده به قدر چند دقیقه به بازیهای کودکیمان برگردیم، به شادیهای بیمقدمه، ظرفهای مصنوعی، غذاها و شکلاتهای ساده و لبخندهای واقعی…
همه چیز داشتیم انگار، حتی وقتی که هیچ چیز نداشتیم، دلمان خوش بود، حتی وقتی دلیلی برای دلخوشی نبود. زیر نور مورب آفتابِ پهن شده توی اتاق، بساط بازیمان را پهن میکردیم و بیمقدمه شروع میکردیم به حرف زدن بهجای تمام عروسکها، ما حتی جای تخممرغها و سماور و شکلاتها حرف میزدیم، شاد بودیم عزیزِمن، شاد! حالا ولی آدمها واقعیاند، ظرفها واقعیست، غذاها واقعیست و لبخندها مصنوعی…
اینروزها ما جای طبیعت و اشیا که هیچ، جای خودمان هم حرف نمیزنیم، بیحس شدهایم انگار…
باید وسیلهای بسازند که زمان را برگرداند عقبتر و ما چشمانمان را ببندیم، برگردیم و دقیقا وسط یکی از بازیهای بچگی متوقف شویم
عمر #عقاب 70 سال است ولی به 40 که رسید #چنگال هایش بلند شده و #انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد..
نوک تیزش کند و بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه میچسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است.
آنگاه عقاب است و دوراهی:
–> بمـیرد یـــــا دوباره متولد شودᐸ–
ولی چگونه؟؟
عقاب به #قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر #صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. با نوک جدید تک تک #چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند.
این روند #دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر #زندگی کند.
برای #زیستن باید تغییر کرد.
درد کشید…
از آنچه #دوست داشت گذشت.
#عادات و #خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد.
یـــــا باید مُرد…
«انتخاب با خودِ توست…!»
قرار نیست #آدمیزاد همیشه خوب باشد!
همدیگر را #درک کنید!
گاهی آدم بی دلیل بد است!
اینقدر روی این سوال پافشاری نکنید
که چرا حالت بد است؟!
چرا امروز بی حوصله ای؟!
خب اگر خودش دلیل حال بد اش
را میدانست
که چاره ای پیدا میکرد!
بعضی حال ها را #آدم نمیفهمد
چرایش را نمیداند
شاید بعدا بفهمد اما در حال حاضر
حوصله جواب دادن به هیچ
سوالی را ندارد!
به خدا اگر کمی یکدیگر را
درک کنیم زمین جای
قشنگتری برای #زندگی میشود!
#بیشتر ما #آدم های دقیقه نودیم!
قدر خوبیِ کسی که عاشقمان بود
را وقتی میفهمیم که چمدان به دست میرود.
دقیقه نود یاد کارهایی که میتوانستیم بکنیم و نکردیم میافتیم.
دقیقه نود یاد حرفها و کارهایی میافتیم که حالا مثلِ … بخاطر گفتن و انجام دادنشان #پشیمان هستیم.
امّا زندگی بازی فوتبال نیست
که در وقتهای اضافی از روی شانس گل بکاریم. زندگی در همین لحظه دوست داشتن است.
#بخشیدن و دل کندن و مرهمِ روی زخم بودن را به لحظه بعد نگذاریم.
دل خوش نکنیم به دقیقه نود،
دل خوش نکنیم به وقتهای اضافه!
دلِ شکسته، #عشقِ دیده نشده یک عمر هم کم است که مثل روز اولش شود.
<< 1 ... 169 170 171 ...172 ...173 174 175 ...176 ...177 178 179 ... 945 >>