فروردین 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          

عشق و محبت

هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد

جستجو

موضوعات

موضوع: "بدون موضوع"

صفحات: 1 ... 165 166 167 ...168 ... 170 ...172 ...173 174 175 ... 945

1399/02/29

  10:32:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

چه فرقی می کند که امروز کوتاهترین روز سال باشدیا بلندترینش؟!

#چه فرقی می کند که امروز کوتاهترین روز سال باشد
یا بلندترینش؟!
گرم ترینش باشد یا سردترینش؟!
مناسبتی باشد یا یک روز معمولی؟!
آدمی که بخواهد شاد باشد دنبال بهانه نمی گردد و کاری به تقویم ندارد
بی دلیل می خندد و با درخشش چشمانش امید را به دل های خسته تزریق میکند
آدم های مثبت را دوست دارم
آدم هایی که غصه هایشان را برای خودشان نگه می دارند و لبخندشان را تقدیم نگاه آدم ها می کنند
آدم هایی امن و آرام و خواستنی که دریچه ی نگاهشان به بالاترین قسمت کائنات راه دارد…^_^

  10:28:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

ما_خودمون_فـرهنگ_داریم

#برگی_از_خاطرات

#ما_خودمون_فـرهنگ_داریم

بعد از آموزش های سخت ، پایین ڪوه ڪہ میرسیدیم
حاج احمد خرما گرفتہ بود دستش ، بہ تڪ تڪ بچہ ها تعارف میڪرد
وقتی برمیداشتم ، گفتم : ” مرسی برادر ! “
گفت :چی گفتی ؟!
فهمیدم چہ اشتباهی ڪردم اما دیگر دیر شده بود !
ظرف خرما را داد دست یڪی دیگہ ، گفت : ” بخیز ! “

تو اون سرما ، تو برف ، بیست متر سینہ خیز برد .
دیگہ توان نداشتم ، ولو شدم
گفت : ” باید بری .” ضربہ ای بہ پشتم زد ڪہ …
بعداً بہ حاج احمد گفتم بہ خاطر یڪ ڪلمہ ، برای چی منو زدین ؟!

گفت : ما رژیم طاغوتی را با فرهنگش بیرون ڪردیم ،
ما خودمون فرهنگ داریم ، زبان داریم
شما نباید نشخوارڪننده ڪلمات اجانب باشید .
بہ جای این حرف ها بگو خدا پدرت رو بیامرزه !”

راوی : سردار عسڪری

#حاج_احمد_متوسلیان

  01:32:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

سهراب سپهری

می‌نشینم لب حوض !
گردش ماهی‌ها، روشنی، من، گل، آب !
مادرم ریحان می‌چیند …
نان و ریحان و پنیر …
آسمانی بی ابر، اطلسی‌هایی ‌تَر !
رستگاری نزدیک؛ لای گلهای حیاط …!

#سهراب سپهری

  01:28:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

لیوان چایم مرا از خودم بیشتر می شناسد .

#به_قلم_خودم
لیوان چایم مرا از خودم بیشتر می شناسد …
همه جا کنارِ من است
در هر حالی که باشد ، با جان و دلش ،
دستانم را در آغوشش می پذیرد،
تا جرعه ای ارامش را به خوردم دهد …
از خاطرات ، دلم بگیرد …
از غصه ، اشک بریزم…
از خوشی ،سرمست باشم…
از عشق ، پر باشم ..‌‌‌.
هر حالی را تجربه کنم ، دستانش را می گیرم و ،
ارامش را سر می کشم ،
لیوانِ چایم ، وفادار ترین داشته ی زندگی ام است …
او را همچون جان دوست دارم …
او هم بی من لحظه ای تاب نمی آورد .‌‌‌.‌‌‌.
چه عشقِ قشنگِ دو طرفه ای …
عشقمان ، نه غم دارد نه فراق …
هردو از کنارِ هم بودن لذت میبریم

  01:27:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

از دور بهتر بودند!

#به_قلم_خودم
از دور بهتر بودند!
آری همه‌ی آنهایی که بهشان نزدیک شدیم
تا بیشتر بشناسیمشان از دور بهتر بودند!
از معشوقه‌های معشوقه‌نما بگیرید
تا دوستان درجه چندم
همه‌ی‌شان از دور بهتر بودند؛
از عکس های پروفایشان بگیرید
تا اخلاق هایشان.
حداقل از دور که با آنها در ارتباط باشیم
به قیمت پوست خیار معامله‌‌مان نمیکنند!
حداقل اگر با دوستی از دور دوست بمانیم
دلهره‌ی فروش احساسمان توسط او را نداریم!
حداقل اگر با رفیقی با یک فاصله‌ی امن
رفاقت کنیم خیالمان از زخمی نشدنِ جسمِ
احساساتمان راحت است!!
بهای نزدیک شدن به آدم ها،
دور شدن از «خود» است؛ نمی‌ارزد، نمی صرفد!
بیایید «خودمان» را بغل کنیم و این را بدانیم
که هیچ «خری» ارزش این را ندارد
که برای نزدیکی به آن «خر»
کیلومتر ها خودمان را قال بگذاریم!

1 ... 165 166 167 ...168 ... 170 ...172 ...173 174 175 ... 945