صفحات: << 1 ... 970 971 972 ...973 ...974 975 976 ...977 ...978 979 980 ... 989 >>
سلام
ای دل نورانی خورشید
ای نگاه آبی آسمان
ای شکوه آفرینش
ای پهنه نور باران
ای طراوت بی کران
تهران…هوای سُربی آذر… ولیِّ عصر
دور از نشاط صبح و کبوتر… ولیِّ عصر
سرسام بنزها و صدای نوارها
شبهای بیچراغ و مکدّر ولیِّ عصر
خاموش در بنفش مِه و آسمانخراش
در برزخی سیاهْ شناور، ولیِّ عصر
پنهان در ازدحام کلاغان بیاثر
زیر چنارهای تناور، ولیِّ عصر
خالی از اتفاقِ رسیدن، تمام روز
تاریک و سرد و دلهرهآور، ولیِّ عصر
با لنزهای آینه ای پرسه میزنند
ارواح نیمهجان زنان در ولیِّ عصر
مانند یک جذامی از خود بریده است
در های و هوی آهن و مرمر، ولیِّ عصر
یک روز جمعه سر زده، آقا، بیا ببین
تو نیستی چه میگذرد در ولیِّ عصر؟
نیست ممکن
هرکه مجنـون شددگر عاقل شـود…!
صائب تبریزی
عاشق مولا هستی
بگو “یا علی”
گاهی باید
سکوت کرد و
به تماشا نشست …
<< 1 ... 970 971 972 ...973 ...974 975 976 ...977 ...978 979 980 ... 989 >>