آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30

عشق و محبت

هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد

جستجو

موضوعات

صفحات: 1 ... 809 810 811 ...812 ... 814 ...816 ...817 818 819 ... 989

1397/02/25

  07:54:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

یا شمس الشموس(علیه السلام)

#هم چنان مهر توام مونس جان است که بود
هم چنان ذکر توام ورد زبان است که بود…

یا شمس الشموس(علیه السلام)

1397/02/24

  07:44:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

سلام_امام_زمانم

#هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی

چشم بر در بود و دلبر او دیر کند

کاش چشم گل زهرا به دل ما افتد

با نگاهش به دل غمزده تاثیر کند

#سلام_امام_زمانم

اللهم عجل لولیک الفرج

  07:42:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

«منسوب به مولانا جلال الدین محمد بلخی»

#روز ها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

جان که از عالم عِلْوی است یقین می دانم
رخت خود باز برآرم که همانجا فکنم

مرغ باغ ملکوتم ، نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به امید سرکویش ، پر و بالی بزنم

کیست در گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است ، سخن می نهد اندر دهنم

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است که نگویی منش پیرهنم

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یکدم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان تا در زندان ابد
ز سر عربده مستانه به هم در شکنم

من به خود نآمدم این جا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد تا وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

شمس تبریزی اگر روی به من بنمایی
وا … این قالب مردار به هم در شکنم
«منسوب به مولانا جلال الدین محمد بلخی»

1397/02/22

  09:02:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

نام نیکو گر بماند ز آدمی ، به کزو ماند سرای زرنگار

#نام نیکو گر بماند ز آدمی ، به کزو ماند سرای زرنگار

بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار

ای که دستت می‌رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

اینکه در شهنامه‌ها آورده‌اند
رستم و رویینه‌تن اسفندیار

تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلقست دنیا یادگار

اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار

ای که وقتی نطفه بودی بی‌خبر
وقت دیگر طفل بودی شیرخوار

مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سرو بالایی شدی سیمین عذار

همچنین تا مرد نام‌آور شدی
فارس میدان و صید و کارزار

آنچه دیدی بر قرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند بر قرار

دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار

گل بخواهد چید بی‌شک باغبان
ور نچیند خود فرو ریزد ز بار

اینهمه هیچست چون می‌بگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار

نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کزو ماند سرای زرنگار

شاعر : سعدی

  09:00:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

#تلخ و عجیبه، ولی واقعیته!

#تلخ و عجیبه،
ولی واقعیته!
اینکه یه سری از ماها،
بخاطر ترس از دست دادن،
قیدِ بدست آوردن خیلی چیزا رو میزنیم…!

1 ... 809 810 811 ...812 ... 814 ...816 ...817 818 819 ... 989

 
مداحی های محرم