صفحات: << 1 ... 713 714 715 ...716 ...717 718 719 ...720 ...721 722 723 ... 989 >>
#آنانکه خوبند، همیشه سبزند،
و آنانکه بزرگی و محبت
در"قلبشان"جاریست…
همیشه به یاد می مانند…
سبزینگی و بزرگیتان مستدام،
روزگارتون پراز شکوفه های مهربانی.
#به پاهای خودت
موقع راه رفتن نگاه کن…
داٸما یکی جلو هست و یکی عقب…
نه جلویی بخاطر جلو بودن مغرور میشه…
نه عقبی چون عقب هست شرمنده و ناراحت…
چون میدونن شرایطشون داٸم عوض میشه…
روز های زندگی ما هم دقیقا همین حالته…
دنیا دو روزه…
روزی با تو ، روزی علیه تو…
روزی که با تو هست، مغرور نشو…
روزی که علیه تو هست، ناامید نشو…
هر دو میگذرن…
#یاوران_زینب #اربعین #آن باغ بهشت…
این مطلب برای ما قطعی و مسلم است که بقعه مبارک همه اهل بیت(ع)، خصوصاً زیر قبّه سیدالشهدا(ع)، قطعه ای از بهشت است:
«مَوْضِعُ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(ع) مُنْذُ یَوْمَ دُفِنَ فِیهِ، رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّة.»
نقل است که شخصی از محضر آیت الله بهجت سؤال کرد: «آقا، برای چه این قدر در حرم وقت میگذارید؟» ایشان در جواب فرمود:
«فلان آقا [منظور آیت الله حاج آقا حسین قمی است]، زیارتش در حرم سیدالشهدا(ع) چهار ساعت طول می کشید. در حد مرجعیت بود. حتی یک دفعه زلزله شد و همه مردم فرار کردند. ایشان همان جا ماند. ازدحام طوری بود که روی سر و کله ایشان می پریدند، ولی ایشان نشسته بود. از ایشان می پرسیدند: آقا شما خسته نمیشوید؟ میگفت: من خودم را در بهشت میبینم، چرا بیرون بیایم؟»
لذا توفیق زیارت آن جناب، مثل آن است که به انسان چند روزی اجازه ورود به بهشت را داده باشند؛ پس سعی کنیم این فرصت را از دست ندهیم.
ما بدین در، نه پىِ حشمت و جاه آمده ایم/ از بدِ حادثه اینجا به پناه آمده ایم
رهرو منزل عشقیم و ز سرحدّ عدم/ تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
به نقل از: ادب_حضور (دفتر ششم)، آداب راهپیمایی_اربعین و زیارت سیدالشهداء(ع)، استاد فیاض بخش
#در بزرگراه زندگی” راهت”
“آسان” نخواهد بود؛
هر “چاله ای"،
“چاره ای” به تو خواهد آموخت..
برای پیش گیری از “پسرفت”
پس “باید” رفت…
#دیر زمانی نیست که دریافته ام
وقتی از کسی کینه ای به دل می گیرم،
درحقیقت برده ی او می شوم؛
او افکارم را تحت کنترل خود می گیرد؛
اشتهایم را ازبین می برد؛
آرامش ذهن و نیات خوبم را می رباید
و لذت کار کردن را از من می گیرد؛
اعتقاداتم را ازبین می برد
و مانع از استجابت دعاهایم می گردد؛
او آزادی فکرم را می گیرد و
هر کجا که می روم برایم مزاحمت ایجاد می کند؛
هیچ راهی برای فرار از او ندارم….
تازمانی که بیدارم، بامن است
و وقتی که خوابیده ام، وارد رویاهایم می شود؛
وقتی مشغول رانندگی هستم
یا وقتی در محل کار خود هستم، کنارم است؛
هرگز نمی توانم احساس شادی و راحتی کنم…
او حتی بر روی تُنِ صدایم نیز تاثیر می گذارد؛
او مجبورم می کند تا به خاطر سوء هاضمه،
سَر دَرد و یا بی حالی دارو مصرف کنم؛
او لحظات شاد و فَرح بخش زندگی را از من
می دزدد؛ بنابراین دریافته ام
اگر نمی خواهم یک برده باشم،
در دل نسبت به دیگران کینه
و رنجشی نداشته باشم!
خود را در آیینه نگریستم
و دریافتم ارزش من،
خیلی بیشتر از یک فکر نا آرام است….!
<< 1 ... 713 714 715 ...716 ...717 718 719 ...720 ...721 722 723 ... 989 >>