صفحات: << 1 ... 680 681 682 ...683 ...684 685 686 ...687 ...688 689 690 ... 989 >>
#همیشه فکر کن… توی دنیای شیشه ای زندگی میکنی…
پس سنگ پرتاب کردن به طرف کسی رو فراموش کن.
چون اولین چیزی که می شکنه.. دنیای خودته…
#متن_زیبا
✍️ﺍﮔﻪ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﺴﯽ ﻏﯿﺮه ﻃﺒﯿﻌﯽ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﻭ ﻣﮑﺚ ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﺑﺪﻭﻥ ؛ ” ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻪ “…
✍️ﺍﮔﻪ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺻﻼ ﺍﺷﮏ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﻤﯿﺎﺩ ، ﺑﺪﻭﻥ ﺧﯿﻠﯽ ” ﺗﻮو ﺩﺍﺭﻩ “…
✍️ﺍﮔﻪ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﺴﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯿﺨﻨﺪﻩ ، ﺑﺪﻭﻥ ” خییییییلی ﺯﺧﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ “…
✍️ﺍﮔﻪ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ هممممه ﭼﯿﺰ ﺑﯽ ﺗﻮجهه ، ﺑﺪﻭﻥ ﺯﻣﺎﻧﯽ ، ﺯﯾﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺣﺪ ، ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ “…
✍️ﺍﮔﻪ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﺴﯽ توو ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﺳﯽ،ﻫﯽ ﻣﯿﮕﻪ:ﺷُﮑـــﺮ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ،ﺑﺪﻭﻥ “ﺩوﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻪ،ﻧﻪ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﻮﺑﻪ ﻧﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺵ"…
✍️ﺍﮔﻪ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﺴﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻓﯿﻠﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﺑﺪﻭﻥ ” ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻋﺎﻃﻔﯽ ، ﮐﻤﺒﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ “…
✍️ﺍﮔﻪ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﺴﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺭﺩﻫﺎﺷﻮ ، ﺧــِــــیـﻠﯿﻬﺎ نمی فهمن “…
✍️ﺍﮔﻪ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﺴﯽ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺍﺯ ﺩﯾﺪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﺎﯾﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﺪﻭﻥ ” ﺍﺯ ﺧــِــــــــیلیا ﺿﺮﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ “…
✍️اگه دیدى کسى زیادمیخوابه بدون"خیلى تنهاست"…
?ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﻢ ، ﻭﻟـــﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﯿﻢ….!?
#زود قضاوت نکنیم!!
شبی زنی در فرودگاه در انتظار پرواز هواپیما بود. در فروشگاه فرودگاه، کتابی نظرش را جلب کرد، آن را به همراه یک بسته بیسکوییت خرید و جایی برای نشستن پیدا کرد. مجذوب کتاب شده بود که ناگهان متوجه مردی شد، که به او نزدیک شده و در کنارش نشست. سپس یک یا دو بیسکوییت از بستهای که آن وسط بود برداشت، زن سعی کرد از این جسارت بزرگ او چشم پوشی کند و به خواندن ادامه داد و بیسکوییت میخورد و گاهی نیز به ساعتش نگاه میکرد. تعداد بیسکوییتها کاهش پیدا میکرد و زن هر لحظه عصبانی و عصبانی تر میشد. با خود گفت:« اگر من آدم خوبی نبودم حتما جواب این عمل زشتش را میدادم.» با هر بیسکوییت که زن بر میداشت، مرد نیز بیسکوییت دیگری بر میداشت تا اینکه تنها یک بیسکوییت باقی مانده بود. زن پیش خود فکر میکرد که آن مرد چه کاری انجام خواهد داد.
مرد با خندهای که بر لب داشت، آخرین بیسکوییت را برداشت و دو نیم کرد. نیمی را تعارف کرد و نیمی را خورد. زن با خود فکر کرد عجب مرد گستاخ و دیوانهای است. چرا هیچ تشکری نمیکند. وقتی زمان پرواز شد آهی کشید و برخاست. وسایلش را جمع کرد و به طرف درب خروجی حرکت کرد. از نگاه کردن به آن دزد نمک نشناس نیز خود داری کرد. سوار هواپیما شد و صندلیاش را پیدا نمود و شروع به خواندن کتابش کرد که تقریبا داشت تمام میشد. وقتی مجددا بارهایش را دید واقعا تعجب کرد.
بسته بیسکوییت داخل بارهایش بود با تعجب گفت:« بسته بیسکوییت من این جاست، پس آن بسته بیسکوییت متعلق به آن مرد بود و او سعی میکرد آن را تقسیم کند؟» زن با غم و اندوه فهمید که دیگر برای عذرخواهی دیر شده است و دریافت که خود او انسان گستاخ و نمک نشناس بوده است.
یادمان باشد:
1️⃣ زود و از روی ظاهر قضاوت نکنیم .
2️⃣ خیلی از خصلتهایی که به دیگران نسبت میدهیم را خودمان داریم ولی اغلب به آنها توجهی نمیکنیم.
3️⃣ تا دیر نشده است باید بعضی کارها را انجام داد، واقعا همیشه زمانی برای انجام برخی کارها نیست
#نیمى از رابطه هارا میتوان نجات داد.
تنها کافیست هر دو بدانند
هم دیگر را همان طور که هستند دوست بدارند
نه ان طور که میخواهند!
هم دیگر را تغییر ندهید
این راز یک رابطه ى عاشقانه
#حال دلت که خوب باشد
همه دنیا به نظرت زیباست…
حال دلت که خوب باشد
حتی میشوی همبازی بچهها
و چقدر لذت دارد که
آدم حال دلش خوب باشد.
الهی حال دلتون
همیشه خوووب باشه
<< 1 ... 680 681 682 ...683 ...684 685 686 ...687 ...688 689 690 ... 989 >>