آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30

عشق و محبت

هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد

جستجو

موضوعات

صفحات: 1 ... 665 666 667 ...668 ... 670 ...672 ...673 674 675 ... 989

1397/09/22

  07:41:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

ارزش زندگی

#ارزش زندگی

زمانی نمایان میشود که

با داشته هایت

احساس خوشبختی کنی.

  07:40:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

براى رویش همیشه راهی هست...

#براى رویش همیشه راهی هست…

زندگی سخت است اما من از آن سخت ترم…

  07:37:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

تلنگر تلنگر

#به دنیا نیامده ایم
که چوب قضاوت
بدسـت بگیریم
و سر هرراه و بیراهی
مردم راقضاوت کنیم
ما مرکزدنیانیستیم!
ما لبریز ازاشتباهات
و کمبودهایی هستیم
که به خاطرش دیگران را
تحقیر میکنیم

  09:58:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

با شادی ﺯﻧﺪﮔﯽ کن

#آﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ
اﺭﺯﺵ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺵ

ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﻫﻤﻪ ی ﮔﺬﺷﺘﻪ را
ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻨﯽ
پس با شادی ﺯﻧﺪﮔﯽ کن

1544682748img_20181213_100036_662.jpg

  01:42:00 ق.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

شب سردی بود

#شب سردی بود…

زن بیرون میوه‌فروشى زُل زده بود به مردمى که میوه مى‌خریدند .
شاگرد میوه‌فروش ، تُند تُند پاکت‌هاى میوه را داخل ماشین مشترى‌ها مى‌گذاشت و انعام مى‌گرفت .
زن با خودش فکر مى‌کرد چه مى‌شد او هم مى‌توانست میوه بخرد و ببرد خانه… رفت نزدیک‌تر… چشمش افتاد به جعبه چوبى بیرون مغازه که میوه‌هاى خراب و گندیده داخلش بود .
با خودش گفت : «چه خوبه سالم‌ترهاشو ببرم خونه . »
مى‌توانست قسمت‌هاى خراب میوه‌ها را جدا کند و بقیه را به بچه‌هایش بدهد… هم اسراف نمى‌شد و هم بچه‌هایش شاد مى‌شدند .
برق خوشحالى در چشمانش دوید…
دیگر سردش نبود!
زن رفت جلو ، نشست پاى جعبه میوه . تا دستش را برد داخل جعبه ، شاگرد میوه‌فروش گفت : « دست نزن ننه ! بلند شو و برو دنبال کارت ! »
زن زود بلند شد ، خجالت کشید .
چند تا از مشترى‌ها نگاهش کردند . صورتش را قرص گرفت… دوباره سردش شد…
راهش را کشید و رفت.
چند قدم بیشتر دور نشده بود که خانمى صدایش زد : «مادرجان ، مادرجان ! »
زن ایستاد ، برگشت و به آن زن نگاه کرد . زن لبخندى زد و به او گفت :
« اینارو براى شما گرفتم . »
سه تا پلاستیک دستش بود ، پُر از میوه ؛ موز ، پرتقال و انار .
زن گفت : دستت درد نکنه ، اما من مستحق نیستم .
زن گفت :
« اما من مستحقم مادر . من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم‌نوع توجه کردن و دوست داشتن همه انسان‌ها و احترام گذاشتن به همه آنها بى‌هیچ توقعى . اگه اینارو نگیرى ، دلمو شکستى . جون بچه‌هات بگیر . »
زن منتظر جواب زن نماند ، میوه‌ها را داد دست زن و سریع دور شد… زن هنوز ایستاده بود و رفتن زن را نگاه مى‌کرد .
قطره اشکى که در چشمش جمع شده بود ، غلتید روى صورتش . دوباره گرمش شده بود… با صدایى لرزان گفت : « پیرشى !… خیر ببینى…» هیچ ورزشى براى قلب ، بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست

پیشاپیش یلدای مهربانی که نماد
خانواده دوستی و عشق ورزیدن
به هم نوع است را شادباش میگوییم .

?????????

یلدای امسال در هنگام خرید میوه
سهم تنگدستان آبرومند را فراموش نکنیم .


یزدان پاک آرامش دلهای قشنگتون

1 ... 665 666 667 ...668 ... 670 ...672 ...673 674 675 ... 989

 
مداحی های محرم