تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          

عشق و محبت

هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد

جستجو

موضوعات

صفحات: 1 ... 413 414 415 ...416 ... 418 ...420 ...421 422 423 ... 989

1398/04/21

  08:36:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

#خدا #سبحان

#《وَیَرْزُقْهُ‌‌مِنْ‌حَیْثُ‌لَا‌یَحْتَسِبُ》
(و از جایی که حسابش را نمی‌کند
به او روزی می‌رساند)
#خدا #سبحان

  08:31:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

حجاب و چادر وحی است.. از جانب خدا به دخترانی که لایق این رسالت اند

#دلتنگ که میشوم
چادرم میشود برایم مصداق حرم !
آخر بوی کربلا میدهد !
عطر مادرم زهرا (س) را میدهد ..
گاهی که از درد روزگار، نفس کشیدن برایم سخت میشود ؛ میروم در هوای چادرم نفس تازه میکنم ..
#حجاب و چادر وحی است..
از جانب خدا
به دخترانی که لایق این رسالت اند

  08:30:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

جز مدح دوست، لب به سخن وا نمی‌کنم

#جز مدح دوست، لب به سخن وا نمی‌کنم
معنای پاک اسم تو در هیچ واژه نیست
من با پیاله دست به دریا نمی‌کنم
در وصف آستین سخن را به هیچ روی
صد سینه حرف دارم و بالا نمی‌کنم
من ذره‌ام که خانه‌ی خورشید خویش را
از هیچ کس به جز تو تقاضا نمی‌کنم
ای گنبد همیشه معطر به عطر اشک
جز در حریم کوی تو مأوا نمی‌کنم
در آستان بخشش تو چون حضور شمع
جز با سرشک و شعله مدارا نمی‌کنم
آن قدر سربلند بر ایوان نشسته‌ای
کز دور هم به جز تو تماشا نمی‌کنم
پیش تو دست مثل علف می‌زنم به خاک
چون سرو، سر به سوی ثریا نمی‌کنم
نامم اگر غلام رضا هست خویش را
با نردبان اسم تو بالا نمی‌کنم

  08:30:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

گر نیم نگاهی بکنی ما را بس

خواهانِ همین نیم نگاهت هستم…

#السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

  08:17:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

زندگے را گر توانستے بہ ڪام یڪ نفر شیرین ڪنے

#زندگے را گر توانستے بہ ڪام یڪ نفر شیرین ڪنے

یا توانستے زمین تشنه‌اے را سرخوش از باران ڪنے

گر توانستے تو یڪ مرغ گرفتار از قفس بیرون ڪنے

یا توانستے ڪہ دیوار اسارت از بنا ویران ڪنے

گر توانستے بہ خوان رنگی‌ات یڪ رهگذر مهمان ڪنے

یا توانستے بدون حاجتے هم، ذڪر آن یزدان ڪنے

گر توانستے لباس بی‌ریاے عاشقے بر تن ڪنے

مےتوانے آن زمان فریاد انسان بودنت را برسر هر ڪوے وهر برزن کنے

1 ... 413 414 415 ...416 ... 418 ...420 ...421 422 423 ... 989