تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          

عشق و محبت

هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد

جستجو

موضوعات

صفحات: 1 ... 95 96 97 ...98 ... 100 ...102 ...103 104 105 ... 989

1399/08/02

  08:23:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

وقتی که راه نمی روی

وقتی که راه نمی روی، نمی دوی، در #نتیجه #زمین هم نمی خوری

این"زمین نخوردن” محصول سکون است نه مهارت تو …!

وقتی که تصمیمی نمی گیری، کاری نمی کنی در نتیجه اشتباه هم نمی کنی …

  08:22:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

اونی که..رفته....................

#اونی که..رفته………………..

1603471904tn_1589918382_4188.jpg

  08:17:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

خوشبختی زمانی است

#خوشبختی زمانی است
که وجودت به دیگران آرامش میدهد
هر زمان احساس کردی دیگران در کنارت
آرامش دارند بدان که خوشبختی
چون خودت آرامی که میتوانی دیگران را آرام کنی…

1603471626500px-osteospermum_ecklonis1.jpg

  08:14:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

در آسمون خودت پرواز کن....

در #آسمون خودت #پرواز کن….

16034714441592403106189795.jpg

  08:08:00 ب.ظ, توسط سيد فريبا سجاديان مرزبالي  
موضوعات: بدون موضوع

اجابت دعا......................

#اجابت دعا

ابوالحسن محمد بن عبدالله هروى مى ‏گوید مردى از اهالى بلخ با غلامش به زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام) آمد. خود و غلامش آن حضرت را زیارت کردند. ارباب، بالاى سر حضرت آمد و مشغول نماز شد و غلام، پایین پاى حضرت به نماز ایستاد. چون هر دو از نماز فارغ شدند، به سجده رفتند و سجده را طولانى نمودند. ارباب پیش از غلام سر از سجده برداشت و غلام را صدا کرد.

غلام سر از سجده برداشت و گفت لبیک، اى مولاى من. به غلام گفت مى‏ خواهى آزادت کنم؟گفت آرى.گفت تو در راه خدا آزادى و فلان کنیز من هم که در بلخ است، در راه خدا آزاد است و من در این حرم مطهر او را با این مقدار مهریه به همسرى تو درآوردم و پرداخت آن را نیز ضامن شدم و فلان زمین حاصل خیز خود را هم وقف بر شما دو نفر و اولادتان و اولاد اولادتان و همین طور نسل و ذریه شما کردم و حضرت امام رضا (علیه السلام) را هم به این برنامه شاهد گرفتم.

غلام گریست و به خدا و به حضرت رضا (علیه السلام) سوگند یاد کرد که من در سجودم جز این امور را نخواستم و به این سرعت اجابتش از سوى خدا برایم معلو. شد

منابع:
1. بحارالانوار، جلد 49، صفحه 330
2. عیون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 282

1 ... 95 96 97 ...98 ... 100 ...102 ...103 104 105 ... 989